حقيقتا صميمانه عميقا
معلم اول
داستان داستانها
در جستجوی قطعه گمشده
يار مهربان
آقای روزنامهنگار
پرنده بهشتی
فرشته آوازخوان
عشق چيست
دنيای پردههای رنگی
The Lark In The Clear Air Elemental-Loreena McKennitt
|
Thursday, September 11, 2003 چشم که باز کردم
در برابرش ايستاده بودم
چشمهايش دو ستاره درخشان بود
و لبخندش پروانه ای رنگين بال نشسته برگلبرگهای سفيد گلی
آه فرزندم بالاخره برگشتی؟
چقدر انتظارت را کشيدم ...
حيرت زده ايستاده بودم
مرا که به ياد می آوری؟
به ياد نمی آوردم
دست گشود و مرا به سوی خود خواند
پاهايم که کنده هائی سنگين بود
به نرمی جويباری جاری شد
دست بر دستهايم گذاشت
و دستهايم که شاخه هائی خشکيده بود
غرق در شکوفه و شبنم شد
چشم در چشمهايم دوخت
و چشمهايم که دو گوی فلزی بود
ترکيبی از آينه و عسل شد
نگاهش کردم
اشک در چشمهايش حلقه زده بود
فرزندم با خودت چه کرده ای؟
دستهايت برای دست افشانی بود
دست در دست يار
و پاهايت برای پايکوبی
پا به پای او
و چشمهايت برای رصد کردن جرقه های عشق در چشمهای او
و بالهايت برای اينکه بال در بال او به سويم باز گردی ...
حيرت زده پرسيدم بالهايم؟
صدايش می لرزيد ...
برگرد ببينم
برگشتم
آه فرزندم پس بالهايت ...
بالهايت کو؟
من مات و مبهوت ايستاده بودم
و اشک از چشمهای او سرازير بود ...
| |
|
برگزیده سلام
مطلب اول
بعد از ذهن زیبا
آزمایش
خبر مهم
لاله و لادن
نسخه
آزادی
هواپیما و پرنده
دیدار
پروانههای سفید
رادیوتلسکوپ
درباره یک کتاب
يادداشتها و يادگاريها بنويسيد بخوانيد
بايگانی
June 2003
July 2003
August 2003
September 2003
October 2003
|