Impression:Sunrise, Claude Monet,1873

آب و آفتاب






حقيقتا صميمانه عميقا
معلم اول
داستان داستانها
در جستجوی قطعه گمشده
يار مهربان
آقای روزنامه‌نگار
پرنده بهشتی
فرشته آوازخوان
عشق چيست
دنيای پرده‌های رنگی




The Lark In The Clear Air
Elemental-Loreena McKennitt

Wednesday, July 23, 2003

گاهی همه زندگی آدم خلاصه ميشه تو رسيدن به يه چيز ...
بالا رفتن از يه درخت و چيدن ميوه های اون
آخرش وقتی بعد از کلی تلاش و تکاپو به خواسته اش رسيد يکی می آد دستش رو می گيره يه دور توی باغ می چرخونه و درختا و ميوه های جورواجورو نشونش ميده و ميگه :
ببين چقدر ميوه های رنگارنگ توی اين باغ بود اونوقت تو قناعت کردی به همين يه ميوه و سبدتو فقط از همين يه ميوه پر کردی ...


Tuesday, July 22, 2003

آزادی

by Georges Braque


پل الوار شاعر فرانسوی شعر معروفی داره به اسم "آزادی" که اونو تو دوران اشغال فرانسه تو جنگ جهانی دوم سروده
وقتی فرانسه تحت اشغال نازيها بود نيروی هوائی فرانسه نسخه های اين شعر رو روی فرانسه تحت اشغال پخش می کرد و اين شعر محبوبيت زيادی بين مردم پيدا کرده بود :


Liberty


On my notebooks from school
On my desk and the trees
On the sand on the snow
I write your name

On every page read
On all the white sheets
Stone blood paper or ash
I write your name

On the golden images
On the soldier’s weapons
On the crowns of kings
I write your name

On the jungle the desert
The nests and the bushes
On the echo of childhood
I write your name

On the wonder of nights
On the white bread of days
On the seasons engaged
I write your name

On all my blue rags
On the pond mildewed sun
On the lake living moon
I write your name

On the fields the horizon
The wings of the birds
On the windmill of shadows
I write your name

On the foam of the clouds
On the sweat of the storm
On dark insipid rain
I write your name

On the glittering forms
On the bells of colour
On physical truth
I write your name

On the wakened paths
On the opened ways
On the scattered places
I write your name

On the lamp that gives light
On the lamp that is drowned
On my house reunited
I write your name

On the bisected fruit
Of my mirror and room
On my bed’s empty shell
I write your name

On my dog greedy tender
On his listening ears
On his awkward paws
I write your name

On the sill of my door
On familiar things
On the fire’s sacred stream
I write your name

On all flesh that’s in tune
On the brows of my friends
On each hand that extends
I write your name

On the glass of surprises
On lips that attend
High over the silence
I write your name

On my ravaged refuges
On my fallen lighthouses
On the walls of my boredom
I write your name

On passionless absence
On naked solitude
On the marches of death
I write your name

On health that’s regained
On danger that’s past
On hope without memories
I write your name

By the power of the word
I regain my life
I was born to know you
And to name you

LIBERTY



پل الوار بعدها اقرار کرده بود که اين شعر رو برای زنی که دوست داشته گفته و بعد اسم اون زن رو برداشته و به جاش گذاشته "آزادی"


Monday, July 21, 2003


Friday, July 18, 2003

نسخه



آقای دکتر
دلم گرفته
چشمهايم جز تاريکی و شب نمی بينند
و چه شبهای دراز که چشم روی هم نگذاشته ام
آقای دکتر
برای زخمهای روحم و تلخی نگاهم دوائی داريد؟

نگران نباشيد
دوای دردتان را ميدانم
برايتان قرص خورشيد می نويسم که صبحها ميل کنيد
و قرص ماه برای شبهايتان
خوابداروی نسيم می نويسم
که شبانگاه به نجوا و نوازش شما را به خوابهای شيرين برد
و قطره شبنم
که سحرگاه به بوسه ای بيدارتان کند
چند تکه ابر سفيد می نويسم
که روی زخمهايتان بگذاريد
و شربتی از نگاه نوشين يار
که روزی سه بار بنوشيد


Thursday, July 10, 2003

لاله و لادن با لبخند به اتاق عمل رفتند ( تايمز نهم جولای )

امروز به اين فکر می کردم که دنيا بعد از داستان لاله و لادن بامعناتر شده و می تونه به خودش افتخار کنه که شاهد يه صحنه مسحورکننده انسانی بوده.
اونا می دونستن که خيلی احتمال داره که از اتاق عمل بيرون نيان اما با صورت گشاده و با لبخند و با وقار وارد اتاق عمل شدن و ترس و نگرانی و تهديدهای مرگ که اونو می ديدن که درست کنارشون واستاده اونا رو از تصميمشون منصرف نکرد و نتونست لبخند رو از لباشون جدا کنه.
اونا به ما يادآوری کردن که تو زندگی چيزائی هست که از خود زندگی مهمترن...
و همين شرافت انسانيه که داستان اونا رو پرمعنا می کنه
به اين فکر می کنم که يه آدم با همه ضعفهاش می تونه قدمای بزرگ برداره و با همه شکنندگی و کوچيکيش می تونه تصميمای بزرگ بگيره

لاله و لادن مثل دوتا خانوم معلم جدی دارن درسهائی رو که تو يه زندگی دشوار ياد گرفتن به ما ياد ميدن.
اينکه زندگی کردن به هر قيمتی؟ نه!
زندگی کردن در هر شرايطی؟ نه!
اينکه برای ارزشهای اصيل انسانی مثل آزادی و استقلال فردی از همه چی ميشه گذشت.

اونا چيزی رو که می خواستن با تمام وجود می خواستن و حاضر شدن به خاطرش تا آخر خط برن...
و من حالا دارم به اين فکر می کنم که بين خواستن و توانستن خواستن مهمه توانستن تو مرتبه بعديه
قدم گذاشتن تو جاده و رفتن مهمه اينکه ميرسی يا نه تو مرتبه بعديه
راهه که مهمه نه رسیدن به مقصد...

لاله و لادن تو تمام زندگيشون در برابر نگاه مردم بودن
زندگی اونا يه نمايش طولانی و طاقت فرسا بود
حالا ديگه نمايش تموم شده و پرده ها رو کشيدن
نمايش تموم شده با يه پايان تلخ اما پر معنا و برانگيزنده
اونا بازی رو خوب تموم کردن.


Monday, July 07, 2003

به خاطر امتحان خودمو تو پاويون حبس كرده م . قيافه‌م هم حسابی آشفته شده ... شده‌م شكل رابينسون كروزو ... دوستم كه مي بيندم ميگه : ببينم چند وقته از پاويون بيرون نرفتی؟ يه لحظه فكر می‌كنم اگه برم بيرون بعيد نيست ببينم پول رايج عوض شده و مردم همه‌شون ناآشنان و اصلا يه جور ديگه شدن و يه جور ديگه لباس پوشيدن ...هيچ بعيد نيست!


Tuesday, July 01, 2003

من فكر می‌كنم بزرگترين راز تداوم ارتباط بين دو نفر اينه كه اونا مدام مشغول كشف همديگه باشن و هيچ وقت طرف مقابل رو كشف شده و تموم شده و بدتر از همه تصاحب شده ندونن .
وقتی اون برات عادی شد همه شيرينيها و شگفتيهای زندگی تموم ميشه وبه آخر خط ميرسی.
بايد واقعا اعتقاد داشته باشی كه : يك عمر می‌توان سخن از زلف يار گفت ...






برگزیده
 Hand with Bouquet,Pablo Picasso
سلام
مطلب اول
بعد از ذهن زیبا
آزمایش
خبر مهم
لاله و لادن
نسخه
آزادی
هواپیما و پرنده
دیدار
پروانه‌های سفید
رادیوتلسکوپ
درباره یک کتاب







E-Mail 







   
  يادداشتها و يادگاريها
  بنويسيد        بخوانيد







بايگانی


June 2003
July 2003
August 2003
September 2003
October 2003


eXTReMe Tracker