لاله و لادن با لبخند به اتاق عمل رفتند
( تايمز نهم جولای )امروز به اين فکر می کردم که دنيا بعد از داستان لاله و لادن بامعناتر شده و می تونه به خودش افتخار کنه که شاهد يه صحنه مسحورکننده انسانی بوده.
اونا می دونستن که خيلی احتمال داره که از اتاق عمل بيرون نيان اما با صورت گشاده و با لبخند و با وقار وارد اتاق عمل شدن و ترس و نگرانی و تهديدهای مرگ که اونو می ديدن که درست کنارشون واستاده اونا رو از تصميمشون منصرف نکرد و نتونست لبخند رو از لباشون جدا کنه.
اونا به ما يادآوری کردن که تو زندگی چيزائی هست که از خود زندگی مهمترن...
و همين شرافت انسانيه که داستان اونا رو پرمعنا می کنه
به اين فکر می کنم که يه آدم با همه ضعفهاش می تونه قدمای بزرگ برداره و با همه شکنندگی و کوچيکيش می تونه تصميمای بزرگ بگيره
لاله و لادن مثل دوتا خانوم معلم جدی دارن درسهائی رو که تو يه زندگی دشوار ياد گرفتن به ما ياد ميدن.
اينکه زندگی کردن به هر قيمتی؟ نه!
زندگی کردن در هر شرايطی؟ نه!
اينکه برای ارزشهای اصيل انسانی مثل آزادی و استقلال فردی از همه چی ميشه گذشت.
اونا چيزی رو که می خواستن با تمام وجود می خواستن و حاضر شدن به خاطرش تا آخر خط برن...
و من حالا دارم به اين فکر می کنم که بين خواستن و توانستن خواستن مهمه توانستن تو مرتبه بعديه
قدم گذاشتن تو جاده و رفتن مهمه اينکه ميرسی يا نه تو مرتبه بعديه
راهه که مهمه نه رسیدن به مقصد...
لاله و لادن تو تمام زندگيشون در برابر نگاه مردم بودن
زندگی اونا يه نمايش طولانی و طاقت فرسا بود
حالا ديگه نمايش تموم شده و پرده ها رو کشيدن
نمايش تموم شده با يه پايان تلخ اما پر معنا و برانگيزنده
اونا بازی رو خوب تموم کردن.